-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 دی 1393 08:00
چشمهایت را که چشم در چشم میشوم شرم تمامی وجودم را میگیرد هرچه بیشتر سعی میکنم آرامت کنم بیشتر دریای ذهنت را طوفانی میکنم چشم در چشم که میشوم از خودم بیزارتر میشوم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 دی 1393 07:58
سردر گمم مثل یک مورچه ای که مسیر خونشو گم کرده باشه نمیدونم چی میخوام بعد از اینهمه سال تازه دارم میفهمم شاید خیلی چیزهایی که باورش داشتم یه جورایی... این تضاد داره منو نابود میکنه تضاد همراه با ترس دلبرکم : کمی تحملم کن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آذر 1393 10:48
درست نمیشه که نمیشه دیگه خسته شدم منتظر میونم تا یه روز یکی بهم بگه دیگه تموم شد و راحت شدی حالا بیا حساب و کتاب پس بده
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آبان 1393 11:54
تقصیر کسی نیست همان روزها که چشم گذاشته ام تا دیگری قایم شود خودم را گم کرده ام
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آبان 1393 11:52
دارم میترکم . پر پر شدم ام . یکی به دادم برسه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 آبان 1393 23:33
از خودم از جنسی که جنس من نیست خسته ام از خودم از منی که من من نیست بیزارم از خودم از خود بیخودی ام گریزانم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 آبان 1393 23:32
بین دو راهی زنده بودن و زندگی کردن گیر کرده ام سخت است تمامی آموخته های 33 ساله ات را در 33 روز و 33 ساعت و 33 دقیقه فراموش کنی من گیر کرده ام آنجا که میخواهم بی خیال دنیا شوم و خط اتمام زندگی را بدون خط کش ،بکشم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آبان 1393 17:38
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آبان 1393 17:33
بتازان تا هر کجا که دوست داری دیگر با هیچ چیز مبارزه نخواهم کرد وقتی میگویی" هر چه بخواهم میکنم " دیگر دستهایم برای اجابت به سمتت دراز نخواهند شد به هر که میخواهی لطف کن ببخش پاداش بده و بر من سخت بگیر تمامی دل گریه هایم ارزانی رها بودنم باد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آبان 1393 01:23
گاهی دلم میخواهد درست در همین لحظات چشمانم را ببندم و بمیرم زیبا میخوانی " با تو رفتم ، بی تو باز آمدم ...." دلم درست مثل حال و هوای این روزها ، بارانیست باز هم برایم بخوان تا با آرامش این صدا از این دنیای سراسر دلهره رها شوم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 آبان 1393 14:58
خیلی بیزارم از اونهایی که وقتی باهاشون درد دلتو میگی میگن : درست میشه نه هیچم درست نمیشه هیچچچچچچچچچچچچچچچ
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 آبان 1393 14:57
دوباره مینویسم از تمامی خستگی هایی که تمامی ندارد از غم سنگینی که در دل توست و پشت چشمانت پنهانش کرده ای از اینهمه بد بیاری های روزانه دیوانه شدم خدااااااااااااااااااااا
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اردیبهشت 1393 20:47
و دانستم که میدانی چقدر دوستت دارم همین برای یک عمر زندگی کافیست ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 فروردین 1393 10:42
عاشق که میشوی از عشق که میگویی تمامی غصه هایم را فراموش میکنم و تو هرگز قدرتی که در بیان احساساتت پنهان است را نمیفهمی زندگی ام با شادی تو رنگ میگیرد و با غم تو بر سر آوار میشود سلامت و شاد باش و عاشق که این تمام آرزوی من است دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 بهمن 1392 20:11
هر کاری میکنم نمیشه نمیدونم تا کی اما میدونم تا ابد ازشون متنفر خواهم بود ...
-
مرگ تدریجی
پنجشنبه 12 دی 1392 13:04
مینویسم برای سالها بعد سالها بعد که از من جز عکسی اسیر قاب ، و خاطره ای محو چیزی نمی ماند دنیا ، جز سرابی بیش نبود و تمامی لبخند هایم دروغی بود برای به لبخند در آوردن تو مینویسم برای سالها بعد که تو دوباره قصه های عاشقی ات را از سر میگیری و من از آن بالا بالا ها نظاره گر خنده هایت خواهم بود برایم اشکی نریز و افسوسی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 آذر 1392 11:31
طوفان عصاینگر نیست تنها از تو " تویی " دیگر میسازد محکم تر از قبل
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 آذر 1392 13:55
آغوش که از من باز پس میگیری تمام ساخته هایم ویران میشود بر سر این سر سپرده شب ها تاریک تر از همیشه و هوای خانه مان سرد تر از یک عصر یخبندان
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذر 1392 15:09
تمام نبض زندگی من به بوسه های صبح گاه تو بند بود و تو بیخبر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذر 1392 15:09
نمیدونی چقدر از دعوا میترسم از اون وقتی که دعوا و کتک کاری شد و اخرش هم دستمون به جایی بند نشد یادت نیست و نمیدونی چقدر توی اون دعوا بهم فشار اومد نگران یک لحظه اتفاق ناخواسته دیوانه ام کرد همینه که امروز از دعوا میترسم از اینکه سر عصابنیت و شاخ و شونه کشیدن یه ادم الاف تمام زندگیمو از دست بدم نگران اینکه یه روز از بس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 آبان 1392 13:14
گفته بودم گذر زمان مرگ شادی من میشود اما تو باور نداشتی این روزها میان تک تک لحظه ها جنازه ام را تشییح میکنند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آبان 1392 11:04
این روزها همه چیز خاکستری شده لحظه هایم رنگ کسالت گرفته ساعت ها بیهوده می ایند سلام میدهند و میروند این روزها هیچ حسی ندارم نه شوقی نه اشتیاقی نه عشقی و نه تنفری دلگیرم از روزهای جوانی ام دلگیرم با دست خود بر خود بد کردم شاید نا شکری باشد اما هر چه هست این روزها لبخندی ندارم تا بگویم جوانی ام را دوست دارم زندگی میگذرد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آبان 1392 14:47
دلتنگ که باشی هیچ چیز شادت نمیکند حتی گرمی وجود کسی که می گوید دوستت دارد ولی آنچه را که دوست دارد انجام میدهد دلتنگ که باشی همه چیز آزارت میدهد این روزها سنگینی باری را بر دوش میکشم که او از خانه پدریش برداشته برای سبکتر شدن انها من تا کمر خم شده ام ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 آبان 1392 10:36
حکومت کن همانطور که دیگران بر ما حکومت میکنند و نامش را " غیرت " بگذار اینگونه آسوده تر خواهی بود ...
-
آرزو
چهارشنبه 1 آبان 1392 23:04
هیچ از من پرسیده ای که سرخوشم آیا؟ یا از خود پرسیده ای که مرا به کدامین آرزوهایم رسانده ای ؟ با تو بودن آروزی دست نیافتنی من بود و تو با ماندنت در کنار من سربلندم کردی روزگارت بلند و سرخوش دوست من
-
در انتظارم که بیایی
چهارشنبه 1 آبان 1392 23:02
تمام روز را که در انتظارت بنشینم ذره ای از عشق من به تو کم نخواهد شد این دیوارهای ساکت خانه نبودنت را مدام فریاد میزنند در انتظارم که بیایی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مهر 1392 16:18
روزهای عمر من و تو می آیند و میگذرند باور کن عشق حرف تازه ای نبود برای یک عمر با هم بودن، گاهی چشم بر بستن لازم است
-
منتظرم که بیایی
دوشنبه 22 مهر 1392 17:23
این ساعت ها خیلی کند میگذرند وقتی میدانم از راه می ایی و با یوسه ای مرا از نو ، تازه میکنی این ساعت ها خیلی دیر میگذرند وقتی میدانم وقتی به خانه بیایی لبخندی در گوشه لبت نقش بسته و با مهربانی به من سلام خواهی داد تمام روز را به انتظار دیدن دوباره ات میگذران و به آغوشی فکر میکنم که فقط برای من گرم است به دستانی که با...
-
کسی چه میداند
دوشنبه 21 مرداد 1392 16:43
از غصه که نمرده ایم بگذرا ین روزها هم بیایند و بروند میدانم آخر سر ، همه چیز مثل روز اولش است شاید هم آرزوهای راه راه من هنوز بر دلم مانده باشد ... کسی چه میداند ؟
-
؟
سهشنبه 15 مرداد 1392 22:51
دلم گرفته گاهی فکرهای عجیبی به سراغم می اید از آن فکرها که تا انتها مغزم را میخورد نمیشود با تو صحبت کرد و از تو پرسید ذهنم پر از علامت سوال هاست تو نگاهت بر صفحه تلویزیون است و من همینطور که مینویسم به تو می اندیشم