روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

دلم گرفته 

 

این روزها حس میکنم همه ادمها فریبند 

همه ظاهر 

همه دروغ 

 

همه خود خواه 

همه پست 

همه هرزه 

 

حتی نزدیک ترین کسانم 

حتی همدمم  

 

امشب رفته یه جایی که اگه پای من میرسید معلوم نبود چی سرم میاورد  

 

حس میکنم دیگه براش دوست داشتنی نیستم 

حس میکنم از تعهد خسته شده 

 

حس میکنم همه ادمها فریبند 

دیگه به هیچ کسی اعتماد ندارم 

به هیچ کسی 

حتی همدمم  

نه 

بخصوص همدمم  

 

 

خسته ام خدا 

برای یک ادم رانده شده

 روزانه های من

 

 

دنیای زیبای اعتماد

با دستهای هوس الود یک هوس آلوده به زشتی کشیده شد

دستهایی که شبها به  قنوت و ربّنا بلند میشد

شیطان که در جلد نگاه کسی برود

خدا میداند که عاقبتش چه خواهد شد

من همیشه از شیطان میترسیدم

و همین شیطان رانده شده

همه زیبایی زندگی را

با لحظه ای هوس

به کام ساعت ها

تلخ کرد

و گمان نمیکنم

این تلخی را

با هیچ شیرینی ، جایگزینی باشد

خداوند گفته بود در جایی که نفر سومی نباشد

شیطان در کمین نشسته است

و بشر غافل از حقیقت اینهمه هشدار

آنرا به حدیثی و روایتی تمام کرد

یادت هست میگفتند آن روز که تو فرعون زمانی ، در تیر رس باد خزانی ...

و این باد خزان

در دل ساعات شبهایی وزیدن گرفت

که تو بر ایمان خود غره شده ای

و همگان را با ذکرهای جاری از لبت

فریفتی

ننگ بر تو

ننگ بر تو

که ذهن پاک یک بیگناه را

به هوس خود آلودی

غافل از اینکه روزگار

روزی تاوان همین دقایق را

از عزیزترین کسانت خواهد گرفت

اما برای تو چه اهمیتی دارد !

دستهایی که به گناه بلند میشوند

روزی به امضای جدایی نیز حرکت خواهند کرد

برای تو چه اهمیتی دارد

ننگ بر تو باد