مینویسم برای سالها بعد
سالها بعد که از من جز عکسی اسیر قاب ،
و خاطره ای محو چیزی نمی ماند
دنیا ، جز سرابی بیش نبود
و تمامی لبخند هایم
دروغی بود برای به لبخند در آوردن تو
مینویسم برای سالها بعد
که تو دوباره قصه های عاشقی ات را
از سر میگیری و من
از آن بالا بالا ها نظاره گر خنده هایت خواهم بود
برایم اشکی نریز و افسوسی نخور
که من تمامی اشک هایم را پشت پرده چشمانم مخفی کرده ام
تا هیچ کس پی به درد درونم نبرد
زندگی کردن من مردن تدریجی بود / آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم