روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

امده بودم تا محرم اسرار او باشم 

تا همدم تنهایی ها و ارامبخش زندگی اش باشم 

امده بودم تا روی تمامی عیبهایش  

جامه ای از خوبیها بپوشانم  

تا کسی بر او خرده مگیرد  

امده بودم تا شریکش باشم 

شریک شادی و ها و غصه ها 

میخواستم گرمی دستانم گرما بخش دستان او باشد  

و شوق نگاهم ، شوق امدن او به خانه مان  باشد  

ببین چه کردی ؟ 

حالا هر روز تمامی اسرارت را برای دیگری بازگو میکنم  

از خودم بیزارم 

از خودم بیزارم که هر چه از تو میدانستم برای دیگری میگویم تا شاید کسی درکم کند  

درکم کند که چرا از تو بیزار شدم 

درکم کند که چرا نگران فردای خود هستم 

خدایا این زندگی پر ننگ و عار را از من بگیر