روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

چقدر این روزها عجیب است  

 

لباس سفید  عروسی

مرا به یاد لباس
اخر می اندازد  

 

این شبها  

دیدن لباس سفید  

برایم اندکی سخت است  

 

سفیدی اش مرا یاد التماس می اندازد  

یاد همه ی آنچه باید از آن بگذرم 

نمیدانم میتوانم یا نه  

 

نمیدانم چرا برای این امتحان دعوت شده ام 

بهانه های بی مورد  

سوالات بی هدف 

همه ی ذهن مرا اسیر میکند   

 

امشب با همه خستگی و سرشار از حسرت 

انتظار شنیدن صدای گرمت را داشتم 

ولی افسوس که مرا سخت پشیمان کردی  

 

ندانستی چقدر برایم سخت بود 

دیدن شبی که در ارزوی همه ی همنوعان من است   

تو سختگیرانه لحظات مرا سیاه میکنی  

و نیمدانی که این روزها و لحظه های من 

هرگز بازگشتی نخواهند داشت 

عشقی را که در وجودم بود  

ذره ذره از من گرفتی  

من دیگر به آغاز نمی اندیشم  

به پایان می اندیشم  

پایان همه ی روزهای سیاه و سپید زندگی ام 

پایان روزهایی که از من گرفتی  

 

 

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ 

امشب خیلی بهم بد کردی  

مینوسم تا یادم بمونه زندگی اونجورا هم که فکر میکردم شیرین نبود  

مینویسم تا یادم باشه عشق و عاشقی اصلا اونچیزی نیست که انتظارشو داریم 

نمیدونی چقدر خستم میکنه وقتی بهانه گیر میشی 

شاید به اندازه بهانه گیری های من که تورو خسته میکنه 

 

من امشب بهت گفتم زودتر تماس بگیر تا انشالله قبل از ۱۳ بتونی جواب بگیری  

ولی تو یه چیز دیگه گفتی و این شد که از زنگ زدن پشیمونم کردی  

تصمیم  گرفتم دیگه تورو به حال خودت بزارم 

زنگ زدی جواب بدم نزدی هم من نزنم  

بیشتر از همیشه خسته ام 

زندگی ام اصلا اونچیزی نشد که فکر میکردم 

حالا برای اینکه دورو بریهات نگن دیدی اشتباه کردی مجبوریم بقیه عمرمونو هم تلف کنیم  

میدونیم با هم خوشبخت نمیشیم 

حداقل من در کنار تو خوشبخت نمیشم 

خیلی وقته خودم نیستم 

خیلی وقته دیگه احساس لذتی از زندگیم ندارم 

خنده هام تصنعی شدند  

شادیهام همش ابکی و الکی شده 

نمیدونم دارم به کجا میرسم 

یا به کجا میرسیم 

نمیدونم میتونی کنار کسی زندگیتو ادامه بدی که خیلی سرد و بیروحه و فقط یه وجوده؟ 

نمیددونم راضیت میکنه موندن کنار کسی که احساس میکنه همه چیزو باخته 

کسی که احساس میکنه از خودش هیچی نداره ؟ هیچی نیست ؟ 

خیلی خسته ام و ازت گله دارم 

 

حلالت نمیکنم تمام لخظاتی رو که ارامش رو از من گرفتی  

حلالت نمیکنم که هر جا خودت خواستی باید میشد و هر جا که نمیخواستی باید نمیشد  

حلالت نمیکنم جاهایی رو که به جای من تصمیم گرفتی  

حلالت نمیکنم اون منی رو که بخاطر دل خودت از من گرفتی جاش خودتو ساختی در درون من  

ازت گله دارم 

و هیچ کاری از دستم بر نمیاد 

باید اونی باشم که میخوای  

اونی صلاحه که تو میگی  

اونی خوبه که تو میگی