بوی عید می آید
این روزها همه در حال تمیز کردن خانه هایشان هستند
خانه هایی که شاید یک سال تمام گرد و خاک به خود جمع کرده است
خانه هایی که یک سال تمام پر از کدورت و سیاهی شده
امروز با خود فکر میکردم
کاش میشد همه ی کدورت ها را
مثل غبار روی شیشه ها
با دستمالی نمدار گرفت
نم اشکی
نم آبی
یا شاید نم بارانی
این روزها که بگذرند
عید میشود
دوباره بهار می اید
میدانم شیشه های اتاق که تمیز شوند
میشود بهار را از پنجره ی همین اتاق دید
کاش میشد شیشه های دلمان را نیز بهاری کنیم
کاش میشد دلهای شکسته را از نو بند بزنیم
از نو بسازیم
از نو بهاری اش کنیم
چقدر دلم میخواست این عید که می آِید
همراه خودش خبرهای خوب بیاورد
این عید که میرسید
من و تو در زیر آسمان یک سقف بودیم
پشت نگاه یک پنجره
اما نشد
نشد که بشود
و باز در انتظار خواهم نشست
در انتظار بهاری دیگر
عیدی دیگر
سالی دیگر
یا شاید دنیایی دیگر ...