روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

دلخوشی های بیهوده

دیری نگذشت که دانستم انسانها چرا به دلخوشی های گذرا و بیهوده

بیهوده دل میبندند و دلشادند

این روزها

من نیز همچون انسانهای دگر شده ام

به حساب بانکی دلخوش میکنم

به دوختن لباسی برای خود دل خوش میکنم

به کم کردن وزن بی روحم دل خوش میکنم

به این امدن ها و رفتن های تو

به خوردن شام کنار رودخانه سیاه

که یک شب برایم خاطراتی خوش گذاشتی و

یک شب تیره ترین شبهایم را در کنار اب روانش ساختی

به لبخندهای خسته تو

به لبخندهای خسته خودم

به انتظار امدنت را کشیدن

به خریدن کیف 40 هزار تومنی دلخوش میکنم!

اری

دلخوشی های من نیز چه پوچ و گذرا شده اند

انسانها همه سرنوشتی یکسان دارند

تازه معنای سر خوشی را میفهمم !

دلتنگم