روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

آینه ها حق داشتند که امدنت را باور نمیکردند

وگرنه تا رسیدن به دستهای تو

فقط یک دست فاصله بود

دستهایت را از جیبت بیرون بیاور

بگذار هوایی تازه کنند

بهار برای ما رویای شیرنی بود

سفید بریف من

تا زمستان تمام نشده بیا