روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

روزانه های من

مینویسم تا گریه نکنم ...

پاییز ...

 

پاییز که رسید تو نیز سرد شدی

همیشه صدای خش خش برگهای زرد

نشان از سردی چیزی ست

سردی هوایی بدون اکسیژن

سردی دلی

بدون عشق

و تو عشقت را همگام با برگهای خشکیده پاییز

خشکاندی

پاییز که رسید

تو نیز سرد شدی

دیگر گرمی بوسه های داغ عاشقانه

برایت معنایی ندارند

میدانم که دنیای تو همیشه پر از اما و اگرها بوده

اما و اگر هایی که زندگی هردویمان را

از ریشه خشکاند

و من باز

« درون پیله های تردید گرفتار شدم ، چنان که رها شدن نمیدانم »

اینک

این پیله های ضمخت تردید

گورستان آرزوهای هردویمان شده

پاییز از راه رسید و تو دگرگون شدی و دگرگونه ام کردی

با سردی ات

بستر گرم رویاهای مرا نیز یخبندان کردی

تو را نخواهم بخشید